طلوع یک ستاره

ساخت وبلاگ
یه روزی از روزا توی یه شهر کوچیک تو دامن ی کوه های سر به فلک کشیده ،دنیا حالت عجیبی به خود گرفته بود..اونروز انگار همه چیز فرق میکرد.از طلوع خورشید گرفته که با ناز  و ادای خاصی شبیه یه دختر حسود وقتی که میون کلی آدم به یه دختر که از اون خوشگلتره و توجه همه رو جلب کرده، حسادت میکنه و میخواد خودشو به نمایش بزاره...بگیر تا صدای آواز چکاوک و بلبل که انگار از یه اتفاقی خبر دارن که هیچکس نمیدونه و هی داد و بیداد میکنن تا خبرشون رو به گوش هستی برسونن.جالب بود.هیچکس نمیدونست چه اتفاقی قراره بیفته.دنیا پر بود از هیاهو.آسمون پر شده بود از ابرای جور وا جور که هر کدوم به سازی میرقصیدن و عین بازی قایم موشک از دست باد فرار میکردن.پرنده ها آزاده آزاد تو پهنه ی آسمون تا دلشون میخواست اوج میگرفتن و با تمام سرعت به سمت چشمه های آبی که هر کدوم اولین بار بود شروع به جوشیدن کرده بود میومدن و با کلی اشتیاق تو آب زلال چشمه خودشون رو آرایش میکردن.دنیا پر شده بود از گل های رنگارنگ  و خوشبو.بوی گلها اونقدر زیاد بود که تمام پروانه ها  و زنبورها رو حسابی مست کرده بود.همه چیز زیباتر از همیشه بود.انگار مهمونی یا جشنی میخواست برپا بشه.همه منتظر بودن بینن قراره چه اتفاقی بیفته.دل تو دل هیچ کس نبود.هرکسی پیش خودش حدسهایی میزد.هوا کم کم داشت تاریک میشد.خورشید که کل روز رو با طنازی و ادا بازی و عشوه اومدن تو آسمون س طلوع یک ستاره...ادامه مطلب
ما را در سایت طلوع یک ستاره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marjaan بازدید : 83 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 6:42

عشق یعنینوشته شده در تاريخ یکشنبه پنجم آذر ۱۳۹۶ توسط محمدرسول محمدخانی | عشق یعنی دو کبوتر پروازعشق یعنی دو قناری آوازعشق یعنی من و یک دنیا حرفعشق یعنی تو و یک عالم رازعشق یعنی من و صد زاری چشمعشق یعنی تو و یک مژگان نازعشق یعنی دو غزل تنهاییمثنوی های پر از سوز و گدازعشق یعنی دو نگه یک برخوردعالمی حرف ولی در ایجازعشق یعنی سخن دل گفتنبه اشارت به کنایت به مجازعشق یعنی تو مرا می رانیمن به صد حوصله می آیم بازبی تو من کهنگی یک پایانبا تو من تازگی صد آغاز تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد. طلوع یک ستاره...ادامه مطلب
ما را در سایت طلوع یک ستاره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marjaan بازدید : 78 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 6:42

عاشقم !اهل همین كوچه ی بن بست كناری ،كه تو از پنجره اش پای به قلب من دیوانه نهادی .تو كجا؟كوچه كجا؟پنجره ی باز كجا؟من كجا؟عشق كجا؟طاقت آغاز كجا؟تو به لبخند و نگاهیمن دلداده به آهیبنشستیمتو در قلب و من خسته به چاهیگنه از كیست؟از آن پنجره ی باز؟از آن لحظه ی آغاز؟از آن چشم گنه كار؟از آن لحظه ی دیدار؟كاش میشد گنه پنجره و لحظه و چشمتهمه بر دوش بگیرمجای آن یك شب مهتابتو راتنگ در آغوش بگیرم .. طلوع یک ستاره...ادامه مطلب
ما را در سایت طلوع یک ستاره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marjaan بازدید : 66 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 6:42

نزدیکای پاییزهیچ وقت با جای خالیت سر نکردم باور کن من هرگز باور نکردمای وای از این عشقای طولانی تو گفتی رفتی اما من ندیدم من هیچ نشونی از رفتن ندیدمتو هستی اصلا این حرفا نیست وابستگی یه درد بی درمونه من درد دارم غیر از کی میدونهدرمونم کن آخه فقط تو میتونی عزیز دلم دل دل نکن دل دادم به احساستقربون اون قلب پاک حساست یک کلمه بگو با من میمونی عزیز دلم هوای تو که ابریه میفهمم نزدیکای پاییزه کنارمی کنارتم دست خودم نیست قلبم میریزهتو تنهایی منم تنها یه فکری کن به حال مافقط تو موندی واسم از همه دنیا وابستگی یه درد بی درمونه من درد دارم غیر از کی میدونهدرمونم کن آخه فقط تو میتونی عزیز دلم دل دل نکن دل دادم به احساستقربون اون قلب پاک حساست یک کلمه بگو با من میمونی عزیز دلم طلوع یک ستاره...ادامه مطلب
ما را در سایت طلوع یک ستاره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marjaan بازدید : 62 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1396 ساعت: 6:42

یه روزی از روزا توی یه شهر کوچیک تو دامن ی کوه های سر به فلک کشیده ،دنیا حالت عجیبی به خود گرفته بود..اونروز انگار همه چیز فرق میکرد.از طلوع خورشید گرفته که با ناز  و ادای خاصی شبیه یه دختر حسود وقتی که میون کلی آدم به یه دختر که از اون خوشگلتره و تو طلوع یک ستاره...ادامه مطلب
ما را در سایت طلوع یک ستاره دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marjaan بازدید : 76 تاريخ : پنجشنبه 18 آبان 1396 ساعت: 1:36